ازت خواهش میکنم منو عاقل کن! دلم میخواهد به جایی برم. که فقط و فقط تو باشی و من. آنگاه روبه آسمانت دراز میکشم. چشمانم را میبندم روح خسته ام. را رها میکنم به سوی تو. تو آنقدر به ما مهربانی میکنی. فاصله ایست به درازای من تا من. گر تو هم خودت را ز من بگیری. مرا مجالی به فردا نیست.

در سواحل مكزيك به دريا نگاه مي كرد كه ناگهان. انگشتر الماس گرانبهايش از انگشتش سر خورد. و افتاد توي آب و زن با ناراحتي اين سفر را سپري. كردپس از 15 سال كه به سواحل مكزيك رفته بود. در يك رستوران در كنار ساحل سفارش خوراك ماهي داد. وقتي داشت ماهي رو مي خورد يه جسم سفت و سخت. زير دندونش حس كرد و وقتي درآورد ديد استخوان ماهيه. نكنه فكر كردي انگشتره! بابا تو ديگه خيلي تخيلت قويه.

Love , with closed eyes. براي متنفر بودن از كساني كه. دوست داشتن كسان ي هستم كه. چه سمفوني گوش خراشي خواهد شد زماني كه. هركس ساز خودش را بنوازد.